همیشه گفتم کسی که توی عربی صرف فعل رو درست یاد بگیره برای یادگیری باقیاش مشکل چندانی نداره. دوران راهنمایی معلمی داشتیم که از یه جدول برای آموزش افعال استفاده میکرد و خیلی هم شیوۀ مؤثری بود بهنظرم. یادمه خیلی تمرین میداد رو اون جدول و منم تقریباً همهاش رو انجام میدادم. کلاً عربیام خوب بود، یعنی دو سال اول رو که 20 گرفته بودم و بهنظرم یکی از سادهترین درسها بود که بههیچوجه نمیشد با 20 گرفتن ازش ژست گرفت. شاد یکی از دلایلش این بود که قرآن درس سادهای بود و تو مدرسه هم همیشه این دو تا رو به هم مرتبط میدونستن؛ یعنی اصلاً به چشم یه زبان جدید بهش نگاه نمیکردن، انگار که یه مهارت مذهبی باشه؛ حتی ذرهای به درس انگلیسی شباهت نداشت.
سال سوم راهنمایی امتحانها نهایی بودن؛ 15 نمره برای برگه بود و پنج نمره هم کلاسی. اون سال قواعد عربی روی صرف فعل مضارع متمرکز بود؛ فکر کنم شش صیغۀ ماضی برای ترم اول بود، شش صیغۀ مخاطب و متکلمها هم ترم دوم. برای دو نمره از اون پنج نمرۀ مزبور باید میرفتیم پای تخته و شش صیغه رو صرف میکردیم. هر کی رفت پای تخته یه جای کارش میلنگید. از خودم پرسیدم چرا هیچکس از سه حرف اصلی جدیدی استفاده نمیکنه؟ شروع کردم برای خودم روی برگه یه فعل رو تمرین کردم که ریشۀ جدیدی داشته باشه. از شانس خوب یا بد معلممون من رو آخرین نفر صدا کرد.
این معلممون خیلی از من خوشش نمیاومد، احتمالاً علاوه بر ملاکهای معیوب اخلاق و نمرۀ بالا ملاک دیگهای برای دانشآموز خوب بودن داشته که من ازشون بیبهره بودم. حالا که فکر میکنم تقریباً تمام معلمهای اون مدرسه این مدلی بودن، تو اون سه سال هیچ معلم محبوبی نداشتم و شاگر محبوب هیچ معلمی هم نبودم که خب بهنطرم این مورد آخری یه ویژگی مثبت من بوده.
بگذریم، داشتم میگفتم، آخرین نفری بودم که رفتم پای تخته و شش تا صیغۀ مخاطب رو با همون ریشۀ جدید نوشتم و منتظر شدم دو نمرۀ کامل رو بگیرم. انقدری تمرین کرده بودم که تو دام صیغۀ 10 یا همون ین آخر مخاطب مؤنث نیفتم. علی ای حال معلم گفت که نمرهام رو کامل نگرفتم و از بچهها خواست اشکال صرف فعلم رو پیدا کنن که خب هیچکس چیزی پیدا نکرد. معلم هم اومد دست گذاشت رو همون صیغۀ 10. باز هیچکس ایرادی پیدا نکرد. آخرش خودش اشکال اصلی رو گفت و همهمون رو راحت کرد، گفت بچهها یعنی شما راضی هستید مینا (شاگر زرنگ کلاسمون بود) دو نمرهاش رو کامل نگیره ولی حورا کامل بگیره؟ اون موقع بود که یه نفس راحت کشیدم، داشت کاری میکرد که به توانایی خودم تو این زمینه شک کنم. میدونی تقریباً به اون تبعیض عادت کرده بودم؛ ولی اینکه من رو از چشم خودم بندازن نه.
گفتم که خیلی از من خوشش نمیاومد؛ ولی اون سال هم عربیام رو 20 شدم.