الحمدلله رب العالمین سال که نو می‌شه، یه سری از عادات ما که توی شلوغ‌پلوغی قبل از سال نو و کاروبار درهم‌برهم ازشون غافل بودیم هم نو می‌شن. 

توی دیدوبازدیدهای کوتاه این ایام که برخی از اقوامْ به‌حق تمام تلاش‌شون رو به کار می‌بندن تا از همین فرصت کمْ بیشترین استفاده رو ببرن و در صحبت کردن گوی سبقت رو از هم بربایند، تا جایی که چند بار باید مبحث قبلی رو یادآوری کنم براشون، یکی از تجربیات شیرین و ناب این حقیر اینه که با کشیده شدن صحبت به دغدغه‌های روزمره‌ام ـ البته در سطح خیلی ساده ـ با این جواب روبه‌رو می‌شم که: خیلی سخت می‌گیری. توجه به این نکته ضروریه که به‌خاطر همون مسئلۀ ضیق وقت و سطحی بودن بحث، چنین جوابی بسیار... بسیار چی؟ واقعاً نمی‌دونم. به اینجای نوشته که رسیدم اون لحن مثلاً طنز و نیم‌مثقال سرخوشی که داشتم هم رفت. فقط همین رو بگم، خودم رو کشتم تا تونستم سر یه سری تصمیمات جدی جلوی نظرهای خیرخواهانه رو بگیرم. هرقدر بگیم حرف دیگران اهمیت نداره، بالاخره به یه جایی می‌رسیم که می‌بینیم همون حرف‌ها چقدر داره با یه سری از واقعیاتی که دست ما نبوده، هماهنگ می‌شه و شک به دل‌مون راه پیدا می‌کنه.  و بالاخره دیدوبازدید عید و فروردین و بهار و... می‌گذره و من نمی‌دونم شکی رو که امسال عیدی گرفتم، چطور خرج کنم.