۴ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

جنی فواز الحسن: انسان عنصر بارآور رمانم

دارم مصاحبه‌ی الجزیره با جنی فواز الحسن، نویسنده‌ی جوان لبنانی رو می‌خونم و دوباره اون حس مزخرف اومده سراغم. همون حسی که با دیدن افراد موفق تموم وجودم رو پر می‌کنه. نمی‌دونم حسادته، رشکه یا دلخوری، شاید هم ترکیبی از هرسه باشه. 
جنی فواز الحسن سال 1985 در لبنان متولد شده، تحصیلاتش لیسانس ادبیات انگلیسی هست و فعالیتش در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری و ترجمه رو از سال 2009 شروع کرده. از آثار موفقش می‌شه به رمان‌های «أنا، هی والأخریات» و «طابق 99» اشاره کرد که به ترتیب در سال‌های 2013 و 2015 در لیست آثار برگزیده‌ی بوکر عربی قرار گرفتند. البته هیچ کدوم برنده‌ی بوکر نشدند، اما در سال 2009 رمان «رغبات محرمة» جایزه‌ی سالانه‌ی سیمون الحایک لبنان رو برده. 
به قول مصاحبه کننده، نویسندگی رو تو زمینه‌های مختلف شعر، ترجمه، داستان کوتاه و رمان امتحان کرده اما خودش فکر می‌کنه با وجود دشواری‌های رمان‌نویسی، در این زمینه موفق‌تره. 
در ادامه هم به این موضوع اشاره می‌شه که بیشتر نویسندگان زن با استفاده از موضوعات مربوط به جنس زن و مشکلاتش و تابوشکنی در این زمینه به نام و نانی رسیدند اما جنی الحسن چنین نکرده. خودش میگه این قضیه براش یه موضوع طبیعی مثل باقی موضوعات زندگی هستش، هیچ وقت نادیده‌اش نمی‌گیره ولی به عنوان موضوع اصلی هم بهش نمی‌پردازه. 
و در نهایت اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد عنوان مصاحبه بود. انسان عنصر بارآور رمانم 
پی‌نوشت: لحنم حسودانه بود یا بله؟

 

  • حوراء
  • دوشنبه ۲۲ آبان ۹۶

لعنتی! نتم تموم شد.

متوجه نشدم اتوبوس کی راه افتاد. توی مسیر برگشت آزادی به اندیشه بودم و داشتم اینستاگرامم رو چک می‌کردم. مونا یه عکس از خودش گذاشته بود، لباش رو غنچه کرده بود و علامت پیروزی نشون می‌داد. لعنتی بازم درست به دوربین نگاه نکرده بود. اومدم یه تیکه بهش بندازم که همون لحظه پیام اپراتور اومد که حواست باشه بسته‌ات داره تموم می‌شه. یادم رفت چی می‌خواستم برای مونا بنویسم. یهو اتوبوس ترمز زد، سرم رو بلند کردم ببینم چه خبره که دیدم یه پسره وسط اتوبوس ایستاده و تو همون حال که سعی می‌کرد تعادلش رو حفظ کنه کتاب هم می‌خوند. با صدای داد و بیداد یه موتوری همه سرک کشیدیم ببینیم چی شده و چند لحظه بعد دوباره برگشتیم سراغ گوشیامون. صدای فریادش که می‌گفت: «چشات رو از اون گوشی کوفتی بردار، مثلا راننده‌ای...» با صدای پسری که کتاب می‌خوند قاطی شد که داشت می‌گفت: «آقای راننده این مسیر که رو نقشه‌ی گوشیتونه رو بستن، لطف کنید کرایه من رو حساب کنید همینجا پیاده...» صدای پلیر گوشیم رو زیاد کردم. اتوبوس دوباره راه افتاد. نتم داشت تموم می‌شد و هنوز یادم نیومده بود چه تیکه‌ای می‌خواستم به مونا بندازم. همینطور درگیر بودم که انگار اتوبوس توی یه چاله افتاد و دوباره ایستاد. با اکراه سرمون رو بلند کردیم ببینیم چی شده که یکی گفته: «ای وای! زمین اینجا چرا نشست کرده؟» راننده گفت: «نمی‌دونم والا.»

تقریبا زیر یک سوم جلوی اتوبوس خالی شده بود. چندتا از مسافرای قوی هیکل رفتن جلو پیش راننده. یکیشون گفت: «من دیروز توی کانال خونده بودم اینجا نشست کرده، ولی فکر کردم شایعه است.» یکی دیگه گفت: «نه تو اخبار هم گفتن، ولی کدوم اخبارما درست بوده که این یکی درست باشه؟» یکی دیگه گفت: «حالا چرا مسیر رو مسدود نکردن؟» که همون دوباره گفت: «کدوم کار توی این مملکت درست انجام شده که این دومیش باشه.» چند نفر دیگه هم رفتن جلو تا از نشست زمین عکس و سلفی بگیرن. راننده با صدای بلند گفت: «حالا چیکار کنیم؟» یه لحظه نگاش کردیم، چند نفری شونه بالا انداختن و دوباره برگشتیم سراغ گوشیامون. نتم داشت تموم می‌شد و هنوز اون تیکه‌ای که می‌خواستم به مونا بندازم یادم نیومده بود. اتوبوس یه حرکت کوچکی کرد، حالا بیشتر مسافرا جمع شده بودن جلو تا هم منظره رو ببینن هم عکس بگیرن. کم کم اتوبوس داشت به سمت پایین مایل می‌شد. یکی از جلو گفت، بچه‌ها بیاید یه عکس دسته جمعی بگیریم بذارم استوری اینستا. پاشدم رفتم جلو که تو عکس معلوم بشم. مثل مونا ژست گرفتم و علامت پیروزی نشون دادم. بهش گفتیم عکس رو برای ما هم بفرسته که بذاریم. تا اومدم عکس رو بذارم اتوبوس حرکت کرد و داشت کامل می‌رفت داخل فرورفتگی زمین. اینستا رو با بدبختی باز کردم. لعنتی! نتم تموم شد. 

  • حوراء
  • يكشنبه ۱۴ آبان ۹۶

چهار نوع ترجمه

دکتر علی خزاعی‌فرد (فصلنامه مترجم، شماره 61) چهار نوع ترجمه رو از منظری آموزشی و بر اساس واقعیت‌های ترجمه در بازار نشر معرفی کرده و به ذکر برخی از ویژگی‌های هرکدام پرداخته. این چهار نوع عبارتند از:
ترجمه‌ی خلاق، ترجمه‌ی مقبول، ترجمه‌ی التقاطی و ترجمه‌ی ماشینی.

برخی ویژگی‌های این انواع:
ترجمه‌ی خلاق:
متنی تألیفی به نظر می‌آید و ارزش تألیفی دارد.
زبان فارسی را بر وفق هنجارهای آن بسط می‌دهد.
عناصر غیر فارسی را چنان در خود هضم می‌کند که فارسی جلوه می‌کنند.

ترجمه‌ی مقبول:
زبانی روشن و خالی از ابهام دارد.
جملات بر وفق زبان فارسی نوشته شده و ترجمه بودن متن آشکار نیست.
متن نه آن قدر زیباست و نه آن قدر از متن اصلی تأثیر پذیرفته که توجه خواننده را به خود جلب کرده و حواس او را پرت کند.
انتخاب واژگان تخصصی، عمومی و ترکیب واژگان مطابق با سنت نثر تألیفی است.
برجستگی و ارزش ادبی یا زبانی خاصی ندارد بلکه اهمیتش در این است که کاملاً در خدمت خواننده و بیان مقصود نویسنده است.
سبک متن شبیه به سبک متون تألیفی مشابه آن است و لذا متن را میتوان به دلیل ویژگی‌های زبانی آن در ژانری معین جا داد.
سه ویژگی اصلی زبان آن سلاست، صراحت و روشنی آن است هرچند که مترجم برای دستیابی به این سه ویژگی و به تشخیص خود هر استراتژی را که لازم می دانسته به کار گرفته است.

ترجمه‌ی التقاطی:
جملات متن از حیث دستوری درست است.
متن در جاهایی با خواننده ارتباط برقرار میکند اما درکل از برقراری ارتباط عاجز است.
جملات از حیث ترتیب و تعداد و نوع ساختار تقریباً شبیه متن اصلی است.
ترجمه بودن متن در جاهایی آشکار است.
تعداد کلمات متن اصلی و ترجمه بسیار به هم نزدیک است.
برای برخی واژگان نه در بافت بلکه خارج از بافت معادل‌یابی شده است.
متن انسجام زبانی و منطقی و روایی قابل قبولی ندارد.
معنی گاه مبهم است و گاه به سختی و با چندبار خواندن به دست می‌آید.
اصطلاحات و ترکیبات واژگانی و ساختارها ناآشنا است و زبان آن شبیه به زبان اهل فن نیست و لذا هویت ژانری آن مخدوش است.
مترجم با کمترین میزان خلاقیت و استفاده از اختیارات مجاز ترجمه کرده است.

ترجمه‌ی ماشینی:
متن در برقراری ارتباط با خواننده دچار اختلال کامل است.
معادل‌های واژگانی نظیربه نظیر انتخاب شده و تعداد کلمات متن اصلی و ترجمه کاملاً به هم نزدیک است.
جملات از حیث ترتیب و تعداد و نوع ساختار شبیه متن اصلی است.
ترجمه بودن متن در همه‌ی جملات کاملاً آشکار است.
برای تمامی واژگان نه در بافت بلکه خارج از بافت معادل‌یابی شده است.
غالب جملات نقص دستوری دارد. ترکیب واژگان غالباً نامناسب است.
معنی مبهم است و حتی با چندبار خواندن هم به دست نمی‌آید.
پر از گرته‌های واژگانی و دستوری است.
هیچ نوع خلاقیت زبانی در ترجمه دیده نمی‌شود.

پی‌نوشت: بعد از خوندن اصل مقاله، ترجمه‌های خودم رو توی این قالب گذاشتم و به این نتیجه رسیدم که بهترین ترجمه‌ام با ارفاق می‌تونه جزو ترجمه‌ی مقبول باشه. بعد اومدم نمونه ترجمه‌هایی که طی دو هفته پیش مترجما برام فرستاده بودن رو با این ویژگی‌ها سنجیدم و جالب این بود که اونا هم همینطور بودن. حرفم اینه که آقا جان! همونطور که هر کسی که درس می‌ده معلم نیست و هرکسی که می‌نویسه نویسنده نیست و... هرکسی که ترجمه می‌کنه هم مترجم نیست. مایی که ادعامون گوش فلک رو کر کرده که رابط بین فرهنگ‌ها هستیم، زحمتمون زیاده و درست جایگاهمون شناخته نشده، چقدر تونستیم این مسئولیت رو درست انجام بدیم؟ چقدر پذیرای نقدها و انتقادات هستیم؟ و کاش متوجه این موضوع باشیم که صرف آشنایی با دو زبان (مخصوصا فارسی و انگلیسی) ما رو مترجم نمی‌کنه. به نظرم یکی از دلایلی که باعث شده ترجمه در موارد بسیاری به حرفه‌ای هم‌سطح تایپ و صفحه بندی تبدیل بشه همین عملکرد ماست. 
 

  • حوراء
  • يكشنبه ۷ آبان ۹۶

روزمره 3

بیاید به این فکر نکنیم که گاهی یادگیری چقدر سخت می‌شه، مخصوصا اونجایی که ما رو مقابل نادانی خودمون قرار می‌ده. 
بیاید به این فکر نکنیم که گاهی دیگران نمی‌خوان ما رو بفهمن، نه که نتونن، خودشون نمی‌خوان. 
بیاید به این فکر نکنیم که گاهی مسیرمون سخته و ما تو این مسیر راهنما و همراهی نداریم. 
بیاید به این فکر نکنیم که چطور بعضی از همکارامون با ارائه‌ی محصول و خدمت نامناسب، به حرفه‌مون صدمه می‌رنن.

اما اگر به مسیرمون علاقه داریم و سعی کردیم اهدافمون رو درست انتخاب کنیم، بیاید و نا امید نشیم. شاید خیلی شعاری باشه، ولی در این مقطع خیلی بهش نیاز دارم. 

  • حوراء
  • سه شنبه ۲ آبان ۹۶