۷ مطلب با موضوع «حرف از ادبیات» ثبت شده است

غیرعادی‌هایِ حقیقتاً عادی

مدتیه دارم رمان به روایت رمان‌نویسان نوشتۀ میریام آلوت رو می‌خونم. تا اینجای کار اگه قرار باشه از مهم‌ترین نکته‌ای که توی دعوای داستان‌نویس‌ها سر واقع‌گرایی (realism) و طبیعت‌گرایی (naturalism) یاد گرفتم، حرف بزنم، به این می‌رسم که اتفاقات نامحتمل و غیرعادی هم بخشی از همین واقعیت و طبیعت زندگی هستن. ازقضا این یکی از مهم‌ترین حرف‌های پل استر توی کتاب دفترچه‌ی سرخ هم هستش. معمولاً وقتی می‌بینم کسی می‌ره سمت آثار استر بهش می‌گم که این کتاب رو هم بخونه؛ چون می‌تونه حکم دفترچۀ راهنمای باقی نوشته‌هاش رو داشته باشه. یه کتاب کم‌حجم و پرمحتوا که شهرزاد لولاچی ترجمه و نشر افق منتشرش کرده. 

پی‌نوشت: خیلی هم طرف‌دار موجزگویی هستم.

  • حوراء
  • پنجشنبه ۲ آبان ۹۸

اجنۀ نویسنده

وسط‌های فیلم سلینجر ـ مستندی که دربارۀ جی. دی. سلینجر ساخته شده ـ یه جمله از جرج اورول نقل می‌شه که یه بار گفته: «نوشتن یه نبرد ترسناک و خسته‌کننده است، هیچ‌کسی اگه جن توی جلدش نره به‌هیچ‌عنوان همچین کاری نمی‌کنه.» بعد گوینده حرفش رو این‌طوری ادامه می‌ده: «و به‌نظر من، او (سلینجر) اجنه‌ای داشت که به دام می‌انداختنش.»

اینجای فیلم من یه لبخند کش‌داری زدم؛ چون یاد حرف دیگه‌ای با همین مضمون افتادم. این از اون لحظه‌هاییه که خودت با خودت ذوق می‌کنی؛ چون شاید این چیزها توی ذهن فرد دیگه‌ای نیاد یا شایدهم اون‌قدری که برای تو جالبه برای دیگری نباشه. 

قضیه از این قراره که همون ترم‌های اول کارشناسی که داشتیم بیشتر از ادبیات دورۀ جاهلی و روی بورس بودن شعر و بازار عکاظ سر در می‌آوردیم، به این مطلب رسیدیم که اعراب اون زمان باور داشتن شعرا جن‌هایی دارن که اشعارشون رو بهشون الهام می‌کنن. حتی از همون موقع این ذهنیت برام به وجود اومده بود که توی آیۀ ۳۶ سورۀ صافات ﴿وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ﴾، مجنون می‌تونه همین معنی رو داشته باشه؛ البته توی هیچ ترجمه و تفسیری این رو ندیدم و حتی فرهنگ‌های لغت هم مجنون رو به‌صورت اسم مفعول از جنّ و به‌معنی جن‌زده نیاوردن. 

آره دیگه، این شد که بعد از شنیدن اون جملۀ جرج اورول لب‌هام کش اومدن. اما سؤالی که توی ذهنم اومد این بود که این فقط یه شیوۀ توصیف بوده؟ یا جرج اورول واقعاً به این قضیه باور داشته (فارغ از باورپذیر و امکان‌پذیر بودنش)؟ یا یه ذهنیت قدیمیه که طی قرن‌ها بین خالق‌های آثار ادبی گشته؟  

  • حوراء
  • يكشنبه ۲۸ مهر ۹۸

بوکر بین‌المللی ۲۰۱۹

توی هفته‌ای که گذشت برندۀ بوکر بین‌المللی سال ۲۰۱۹ معرفی شد. از بین شش رمان کاندید امسال، سیدات القمر بود که تونست جایزه رو به نویسندۀ عمانی خودش، جوخة الحارثي، و مترجم آمریکایی‌اش، مارلین بوث، برسونه. این اولین‌باره که یه اثر عربی جایزۀ بوکر رو می‌بره.

تا قبل از سال ۲۰۱۶، جایزۀ بوکر فقط به آثار رمان‌نویس‌های بریتانیایی و بعضی از کشورهای متحدالمنافعش تعلق می‌گرفت؛ اما از این سال به بعد، بخش آثار بین‌المللی بوکر هم تشکیل شده و آثاری رو که به انگلیسی ترجمه شده و توی این کشور منتشر شده، می‌پذیره و جایزۀ پنجاه‌هزارپوندی‌اش به‌صورت مساوی بین نویسنده و مترجم تقسیم می‌شه. 

دربارۀ موضوع کتاب باید بگم هر معرفی‌ای که ازش خوندم من رو تحریک کرد هرطور شده اصل کتاب رو تهیه کنم و امسال بخونمش. گویا سبک داستان رئالیسم جادوییه و از مسائل اجتماعی و سیاسی و وقایع تاریخی توش صحبت شده. از دخترانی که سبک زندگی مادران‌شون رو قبول نداشتن؛ ولی سنت‌های جامعه رو هم نشکستن. زبان داستان هم رسمی (فصیح) هستش و هم لهجه (دارجة) و توی داستان از ادبیات فولکلور و اشعار هم استفاده شده. با اینکه داستان تو یه روستای عمانی و در زمان قدیم تعریف شده، اما بعضی از موضوعاتش مرز خاصی نداره و می‌شه به تمام انسان‌ها تعمیمش داد؛ مثل بخش رمانتیک داستان. و دوباره، با اینکه داستان تو زمان قدیم اتفاق افتاده، ولی مسائل سیاسی‌ای که ازش صحبت شده به وضعیت امروز عمان اشاره داره.

از این حرف‌ها که بگذریم، عنوان این رمان ذهن من رو خیلی به خودش درگیر کرد. وقتی خبر رو خوندم همه‌جا نوشته بود کتاب اجرام آسمانی برندۀ من‌بوکر امسال شده. هر سایت و کانالی رو هم که باز می‌کردم همین رو می‌دیدم. پنج تا کتاب فرهنگ لغت عربی و چند تا سایت ترجمه رو چک کردم ببینم علمم چقدر نم کشیده که هیچ‌جوره نمی‌تونم سیدات ‌القمر رو اجرام آسمانی ترجمه کنم. گویا علم تمام منابعی هم که بهشون سر می‌زدم نم کشیده بود! رفتم سراغ گوگل و به عربی معنی این عبارت رو سرچ کردم که بالاخره به یه مصاحبه با مترجم کتاب رسیدم و اینجا بود که تازه فهمیدم قضیه از چه قراره؛ اختیارات مترجم. مترجم گفته بود که ترجمۀ لفظی عنوان کتاب نمی‌تونست معنای اصلی‌اش رو برسونه، به‌خاطر همین عنوان Celestial Bodies رو انتخاب کرد که با داستان تناسب داره. و بله، برای بار هزارم می‌بینیم که خبرگزاری‌های فارسی‌زبان، چه داخلی و چه خارجی، برای ترجمۀ اخبار عربی حتی یه سرکی به اصل عربی خبر نمی‌زنن.

ترجمۀ تحت‌اللفظی عنوان این اثر به فارسی زنان ماه هستش.

 

  • حوراء
  • شنبه ۴ خرداد ۹۸

راوی تو چه روایت می‌کنی؟ به تو چه راوی چه روایت می‌کند؟

این گرایش انسانی به تحمیل زمان روایی به صحنه‌های ایستا و ساکن ظاهراً دست ما نیست، درست مانند سایر واکنش‌های غیر ارادی انسان. ما نه تنها می‌خواهیم بدانیم چه‌چیزی آنجاست، بلکه می‌خواهیم بدانیم چه اتفاقی افتاده است.1 

 همین اشتیاق به روایت‌پردازیِ آنچه می‌بینیم باعث می‌شود نقاشان بتوانند مخاطبان‌شان را سرگرم یا گاه سردرگم کنند. 2

[...] بخشی از قدرت این نقاشی ناشی از آن است که عطش روایی برانگیختۀ ما را فرونمی‌نشاند.3 

دو سه هفته پیش بود که این فیش‌ها رو از کتاب سواد روایت برداشته بودم و همین‌طور یه گوشه از ذهنم بودن که شیل این پست‌، این یکی و نیز این دیگری رو گذاشت. 

شاید اولین مصداقی که به نظر بعضی افراد برسه اینستاگرام باشه. باید بگم بله، در برخی از موارد یا بهتر بگم در بسیاری از موارد اینستا یا خیلی از شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیجیتال هم با استفاده از تصویر روایت می‌کنه یا حتی روایت موردنظر کاربر زیر تصویر مکتوب می‌شه (البته اینجا فقط دارم دربارۀ روایت تصویری صحبت می‌کنم، نه انواع دیگۀ روایت که رسانه‌های مختلفی داره). حقیقت امر اینه که با توجه به وجود تعاریف مختلف از روایت و رسانه‌های موجود، مصادیق زیادی بشه برای این نقل‌قول‌ها آورد (همین حالا فکر می‌کنم کارتون‌های متمم می‌تونه یکی از این‌ها باشه)؛ اما من ترجیح دادم از این چند تا پست شیل یاد کنم. انگار نویسندۀ این سه تا لینک دقیقاً با فکر به چنین مفاهیمی یا برای پاسخ دادن به این نیاز ذهنی این چند تا پست رو نوشته.


1. سواد روایت: 32.

2. همان: 35.

3.همان: 37.

  • حوراء
  • يكشنبه ۱۴ بهمن ۹۷

به درویشی و خرسندی

به مناسبت سال‌مرگ محمود درویش (2008-1941)

عبده وازن: وقتی در رام‌الله هستی، آیا احساس می‌کنی واقعا در وطنت، فلسطین، هستی؟ وطنت به قطعه زمینی در درونت، شعرت و حافظه‌ات تبدیل شده است؟

محمود درویش: احساس و زبانم بسیار شرمنده است. خیلی احساس در ـ وطن ـ بودن نمی‌کنم. احساس می‌کنم در زندان بزرگی هستم که در سرزمین و وطنم ساخته شده است و، گویی، از تبعیدگاهم رهایی نیافته‌ام. آن‌کس که در تبعیدگاه، وطن را به‌همراه داشت، اکنون تبعیدگاه را در وطن با خود دارد. حد و مرزها بین دو مفهوم «وطن» و «تبعیدگاه» واقعاً در هم آمیخته است. آزادی نیز، هم شکننده است و هم بسیار زیباست. باید در اسارت آن باقی بمانیم. در این اسارت، در اسارت آزادی، می‌توانیم آزاد شویم. 

این مجاز و استعاره بسیار است و مرز میان اشیا، بسیار درهم‌تنیده است. گاهی به مرز یک معنا نمی‌رسی و گاهی نیز به جست‌وجوی یک معنا می‌روی و نمی‌یابی. اما مهم این است که وطن را از دست و خیال‌مان بر زمین نگذاریم. تلاش‌های زیادی صورت گرفت تا بین ما و این سرزمین فاصله ایجاد شود. اسرائیلی‌ها دیوارها را فقط بین ما و خودشان استوار نمی‌کنند بلکه آن را بین ما و خودمان، بین ما و وجودمان می‌سازند. اما آن‌ها به ساخت حصارهای دیگری هم نیاز دارند: بین تاریخ و خرافه، بین واقعیت و اسطوره؛ و این کاری است که آن‌ها انجام نمی‌دهند. آن‌ها پشت اسطوره‌ای مسلح به کلاهک‌های هسته‌ای پنهان شده‌اند. هیچ اسطوره‌ای در تاریخ سراغ نداریم که با این اسلحۀ مرگ‌بار مسلح شده باشد.


 هر روز زاده می‌شوم؛ گفت‌وگو با محمود درویش و گزیدۀ اشعارش. مؤلف: عبده وازن. مترجم: محمد حزبایی‌زاده. نشر فرهنگ جاوید. 

 

  • حوراء
  • جمعه ۱۹ مرداد ۹۷

جنی فواز الحسن: انسان عنصر بارآور رمانم

دارم مصاحبه‌ی الجزیره با جنی فواز الحسن، نویسنده‌ی جوان لبنانی رو می‌خونم و دوباره اون حس مزخرف اومده سراغم. همون حسی که با دیدن افراد موفق تموم وجودم رو پر می‌کنه. نمی‌دونم حسادته، رشکه یا دلخوری، شاید هم ترکیبی از هرسه باشه. 
جنی فواز الحسن سال 1985 در لبنان متولد شده، تحصیلاتش لیسانس ادبیات انگلیسی هست و فعالیتش در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری و ترجمه رو از سال 2009 شروع کرده. از آثار موفقش می‌شه به رمان‌های «أنا، هی والأخریات» و «طابق 99» اشاره کرد که به ترتیب در سال‌های 2013 و 2015 در لیست آثار برگزیده‌ی بوکر عربی قرار گرفتند. البته هیچ کدوم برنده‌ی بوکر نشدند، اما در سال 2009 رمان «رغبات محرمة» جایزه‌ی سالانه‌ی سیمون الحایک لبنان رو برده. 
به قول مصاحبه کننده، نویسندگی رو تو زمینه‌های مختلف شعر، ترجمه، داستان کوتاه و رمان امتحان کرده اما خودش فکر می‌کنه با وجود دشواری‌های رمان‌نویسی، در این زمینه موفق‌تره. 
در ادامه هم به این موضوع اشاره می‌شه که بیشتر نویسندگان زن با استفاده از موضوعات مربوط به جنس زن و مشکلاتش و تابوشکنی در این زمینه به نام و نانی رسیدند اما جنی الحسن چنین نکرده. خودش میگه این قضیه براش یه موضوع طبیعی مثل باقی موضوعات زندگی هستش، هیچ وقت نادیده‌اش نمی‌گیره ولی به عنوان موضوع اصلی هم بهش نمی‌پردازه. 
و در نهایت اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد عنوان مصاحبه بود. انسان عنصر بارآور رمانم 
پی‌نوشت: لحنم حسودانه بود یا بله؟

 

  • حوراء
  • دوشنبه ۲۲ آبان ۹۶

ذوالوجهین

کتاب قبلی که روش کار می‌کردم در مورد علوم بلاغی بود و من رو با چند تا اثر قوی بلاغت فارسی آشنا کرد و بعضی از مباحث بلاغت برام تکرار شد.

یکی از مباحثی که برام جالب بود «المحتمل للضدین» یا «ذوالوجهین» بود. شاعر با استفاده از این صنعت مدح و هجو رو با هم توی یک بیت به کار می‌بره. این قسمت رو از کتاب حدایق السحر اثر رشید الدین وطواط می‌نویسم:

جراب الدّوله در کتاب خویش می‌آرذ کی درزی یک جشم عمرو نام یکی از ظرفاء اهل فضل را کفت که اکر مرا قبای دوزی کی کس ندانذ کی قباست یا جبّه من ترا بیتی کویم کی کس ندانذ کی مدحست یا هجو عمرو آن قبا را بدوخت مرد ظریف نیز آن بیت بکفت، شعر:

خاط لی عَمْروٌ قبا               لیتَ عینیه سوا[1]

درین بیت هردوجشم عمرو را یکسان خواسته است کی کس نذاند کی در بینائی یکسان خواسته یا در کوری و هردو معنی را محتمل است.

پی نوشت: کتاب به سبک نویسندگان قرن 6 هجری نوشته شده، به همین خاطر با فارسی معیار ما فرق داره.

 


[1] عمرو قبایی برای من دوخت، کاش هر دو چشمش مانند همدیگر شود (م)

  • حوراء
  • سه شنبه ۲ خرداد ۹۶