۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرف اضافه» ثبت شده است

جوجو مویز

فقط دلم می‌خواد این چند روز یه نفر اسم این نویسنده رو جلوم بیاره؛ الآن چند روزه درگیر ویرایش یه رمان ششصد صفحه‌ای از ایشون هستم که ورژن امریکایی رمان‌های کاربرهای نودوهشتیاست؛ یعنی همون‌قدر مزخرف.

حالا اینش به من ربطی نداره؛ ولی کتاب مزبور استراحت، آرامش و سه تا دیدار دوستانه رو از بنده گرفته.

قبلا گفته بودم سرعت ویرایشم پایینه، خدا رو شکر خیلی خیلی بهتر شده؛ ولی برای این کار هنوز زمانم کمه، احتمالا امشب و فردا شب خواب ندارم.

این چند روز همه‌اش دارم فکر می‌کنم کاش استاد ش زودتر برای بخش ویرایش بهم پیشنهاد همکاری داده بود؛ چون هم مؤسسه به من نیاز داشته هم من به این کار.

پی‌نوشت: اینجا نوشتم که استرسم کم بشه :/

  • حوراء
  • پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۷

از رؤیاهایت برایم بگو

حرف چندانی برای گفتن به دیگران ندارم؛ یعنی در این ساعت شب ندارم، وگرنه چهارشنبه بعد از مدت‌ها به جلسۀ باشگاه نجوم تهران رفتم و کلی موضوع جالب یادداشت کردم که به امید خدا ازشون می‌نویسم. داشتم می‌گفتم، حرف چندانی برای دیگران ندارم؛ اما خودم به این برون‌ریزی افکار خیلی احتیاج دارم.

کم نبودن اتفاقات مهم و غیرمهمی که خواب‌هام جلوتر خبر وقوعشون رو بهم رسوندن؛ از فوت مرحوم مامان‌جونم و رتبۀ کنکور سراسری گرفته، تا اتفاقات پیش پا افتاده‌ای مثل رسیدن مهمون سر زده. این بین خواب‌هایی هستند که شاید بی‌مفهوم باشن، شاید حرفی برای گفتن نداشته باشن و خبر از چیزی ندن؛ اما حس خاصی بهشون دارم؛ این روزها حس خواب‌هام فرق کرده، شده شبیه همون خواب ساده و عجیبی که سال 91 یا 92 دیدم.

بیشترین تأثیر خواب‌هام رو زندگیم وقتیه که نمی‌تونم تشخیص بدم اتفاقاتی که در اون لحظه داره پیش می‌آد رو واقعا قبلا تو خواب دیدم یا این فقط یه تصوره؟ و اگر دیدم چه اتفاقی بعدش می‌افته؟ اوج این حالت رو توی یکی از روزای تیر 94 تجربه کردم؛ اون موقع توی یه دفتر مالیاتی کار می‌کردم و به خاطر اظهارنامه‌ها سرمون حسابی شلوغ بود. اصلا نمی‌تونستم روی کارم تمرکز کنم و تمام افراد و اتفاقات برام آشنا بودن؛ از طرف دیگه هربار به این حس فکر می‌کردم دچار حالت تهوع می‌شدم. بگذریم.

شاید بهتر بود این نوشته رو رمزدار می‌کردم یا اصلا منتشرش نمی‌کردم؛ ولی خب شایدم بد نباشه این حرف‌های اضافه گفته بشن.

* عنوان: نام رمانی از سیدنی شلدون   

  • حوراء
  • جمعه ۳۱ فروردين ۹۷

حرف اضافه 1

به چیا فکر می‌کنم؟

دلم می‌خواد فردا رو هم برم کتابخونه، چون خیلی بهتر کار می‌کنم و دغدغه‌ی پیدا کردن منابع کتاب رو ندارم. 

احتمالا وقتی که برم سر همون میز و از پنجره‌ی سمت چپ قفسه‌ی فرهنگ‌های عربی بیرون رو ببینم، یاد خبر ناراحت کننده‌ی دیروز می‌افتم. 

من هنوز جرأت نکردم از تجربه‌ی مشابه این مطلب با کسی صحبت کنم.

به نظرم کامبیز همون کمبوجیه است که رفته عربی، به صورت قمبیز دراومده و دوباره شده کامبیز، مثل خیلی کلمات دیگه که الآن حضور ذهن ندارم. 

با اینکه اسمم رو خیلی دوست دارم اما فکر می‌کنم اسم سارا بیشتر بهم میاد. 

لانتوری.

مقاله رو جدی بگیرم.

این بخش از زندگی بهتر آنا گاوالدا، داستان ماتیلد: می‌دانی ماتیلد... اگر در زندگی چیزی واقعاً برایت مهم است تمام تلاشت را بکن تا آن را از دست ندهی. 

نشد سری جدید همشهری داستا رو ادامه بدم. 

آریایی‌های پیش از دین زردشت، خدایان متعددی رو می‌پرستیدن، و باور داشتن که در مقابل خدایان نیک خدایان شر قرار دارند. خدایان نیک رو عبادت می‌کردن و براشون قربانی می‌دادن، اما نکته‌ی جالب اینه که آریایی‌ها بر خلاف بعضی اقوام دیگه مثل ترک و مغول برای دور کردن آسیب خدایان شر، یا به عبارت دیگه برای جلب رضایتشون بهشون هدیه و قربانی نمی‌دادن، بلکه سعی می‌کردن خدایان نیک رو تقویت کنن. 

اسم کامبیز رو توی واژه یاب سرچ کردم، فرهنگ دهخدا اون رو تصنیف دیگه‌ای از کمبوجیه می‌دونه، ولی حرفی از فرضیه من نزده. فرهنگ نام‌ها هم میگه صورت فرانسوی کمبوجیه است.

بازم به روی خودم نمیارم که به زبان فرانسوی بیشتر از انگلیسی احتیاج دارم و بازم نمی‌رم سراغش.

دلم برای کلاس زبان آخرمون تنگ شده.

چرا هیفاء بیطار توی ایران خیلی شناخته شده نیست؟

سفارش استاد خیلی دیر شده.

یه لیست از کلماتی که با ورود زبان عربی به ایران تغییر کرده درست کنم.

دلم می‌خواد با زبان‌های قدیمی فارسی بیشتر آشنا بشم، مثلا پهلوی، پهلوی جنوبی، دین دبیری.

تاریخ تمدن و مروج الذهب.

چقدر خوشحالم که دیگه اینستا نیستم.

 دلم یه جفت کفش جدید می‌خواد. 

واقعا اینستا و اینیستا هیچ ربطی به هم ندارن؟

این موضوع حرف اضافه رو جدید گذاشتم، برای وقتایی که کمتر حرف می‌زنم و حرف‌های کم ارزش‌تر برای گفتن دارم. 

  • حوراء
  • دوشنبه ۲۶ تیر ۹۶