۵ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

خودش چی هست که عنوانش چی باشه!؟

حالا ما نه با این کار داریم که چرا کی روزه می‌گیره یا نه، نه می‌ذاریم کسی ازمون بپرسه چرا روزه می‌گیری یا نه؛ چون غالباً نه ما درست دربارۀ این مسائل صحبت می‌کنیم، نه کسی، و کلاً هم قصد توجیه خودمون یا کسی رو نداریم؛ ولی وجداناً چرا وقتی در جواب به «روزه‌ای؟» می‌گیم «آره»، چُنین متعجب می‌شید؟ خب اگه می‌خوای جواب مد نظر خودت رو بشنوی چرا اصلاً می‌پرسی؟

و به همین صفحۀ مضحک تاپ‌بلاگ نودوشیش قسم هرکی بیاد اینجا بحث عقیدتی راه بندازه چُنان برخوردی باهاش می‌کنم که آخرش مجبور می‌شم وبم رو حذف کنم؛ چون نه‌تنها الان در یکی از خسته‌ترین و داغون‌ترین حالات خودم هستم، فردا هم ساعت هشت صبح وقت دکتر دارم و به احتمال زیاد تا هشت شب قراره نصف آب بدنم از خروجی مجرای اشکم به بیرون سرازیر بشه و تموم درد و غم هفت ماه تا هفت سال پیش بارها رو دورهای متنوع تند و کند و متوسط و... تکرار بشه؛ درنتیجه فردا هم اعصاب این حرف‌ها رو ندارم. کلاً هم نه حال تأیید شنیدن دارم، نه تکذیب، نه والا به خدا!، نه والا چی بگم؟ نه هیچی. اصلاً کامنت رو بستم خیال همه راحت بشه.

پی‌نوشت: الان معنی دقیق کلمۀ داغون رو متوجه شدید؟ چقدر از این کلمه بدم می‌آد، شاید وصف حال من کلمۀ رنجور باشه. آره این بهتره.

پی‌نوشت دوم: حرف‌های بهتر هم دارم بزنم، حتی یکی دوتا حرف جالب از ادبیات و ادبیات داستانی؛ ولی حرف زدنم نمی‌آد. واقعاً شرمنده‌ام.

  • حوراء
  • دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۸

منِ پرسشگر (۲)

هانی می‌گه وقت رقص باید خودت رو رها کنی، چرا این کار رو نمی‌کنی؟ و من هر بار که جلوی آینه‌های باشگاه دارم حرکت جدیدی که ت یادم داده رو تمرین می‌کنم از خودم می‌پرسم چرا خودم رو رها نمی‌کنم؟ 

و هر وقت که دست به نوشتن می‌برم، می‌پرسم چرا خودم رو رها نمی‌کنم؟

و هر وقت که غرق خیالاتم می‌شم از خودم می‌پرسم چرا نیروی تخیلم رو از این داستان‌های تکراری رها نمی‌کنم؟

این رها کردن چطوریه؟ من مانع رو خوب حس می‌کنم، ولی اصلاً نمی‌تونم بشناسمش. تا نشناسمش چطور ازش خلاص بشم؟

  • حوراء
  • يكشنبه ۲۲ ارديبهشت ۹۸

0.408

به پهلو دراز کشیده بودم، پشت به بخاری بگی‌نگی توی خودم جمع شده بودم و کف پام رو چسبونده بودم به پایین بخاری. انگشت اشاره و وسطی رو روی زمین عمود کرده بودم و داشتم باهاشون یه چند تا حرکت‌ رقص پا رو می‌رفتم. یکی از انگشت‌هام به‌جای یه بار ضربه، سه بار می‌زد و رقص به هم می‌ریخت. بعد اومدم یه حرکت دیگه رو بزنم ولی چون انگشتْ پاشنه و پنجه نداره بی‌خیالش شدم. 

برای چندمین بار توی چند ساعت پیش حواسم رفت سمت حرف‌هاش. گفته بود یکی از دلایلی که باهات دوست شدم این بود که توی مؤسسه یه چیزهایی رو توی تو می‌دیدم که دوست داشتم خودم داشته باشم. و من با شنیدن این حرف به‌جای اینکه خوش‌خوشکم بشه بغضم گرفت. بعد از اینکه هزاربار گفت سخت بگیری سخت می‌گذره و ذره‌ای تغییر حالت توی من ندید گفت آدمی به بدقلقی تو ندیدم. اما مگه خودش قبلش نگفته بود که برای کسی مثل تو که چهارچوب‌های خودش رو داره رسیدن به شرایط مطلوب راحت نیست؟ توی حرف‌هاش تعریف و تمجیدهای زیادی داشت که اغلب‌شون رو یادم رفته؛ چون این روزها گوشم از تو که خیلی فلان و بهمانی پر شده؛ چون به‌نظر خودم اصلاً این فلان و بهمان نیستم و اتفاقاً یه سری فلان و بهمان دیگه‌ام و به‌هرحال کلاً همه‌چیز از بیرون یه جور دیگه است؛ مثل همین که فکر می‌کرد این مدت خیلی آروم بودم و خوشحال بود؛ ولی امروز متوجه شد که درواقع این مدت فقط خیلی ساکت بودم. علی ای حال جلوی زبونم رو گرفتم که با مخالفت و شاخ‌وبرگ اضافه دادن به حرف‌هام سرش رو درد نیارم. کلاً سعی کردم خیلی آه و ناله نکنم پیشش.

برگشتنی که تنها بودم هندزفری تو گوشم بود. گوشی راست این یکی هم مثل اون شونصدتای قبلی چند روزیه خراب شده. توی اتوبوس یه لحظه چپیه رو از تو گوشم درآوردم که متوجه شدم راستیه صداش کاملاً قطع نشده؛ ولی خیلی‌خیلی ضعیفه. یاد حرف‌های آخرش توی ایستگاه دروازه دولت افتادم. برای آخرین بار گفت هرچی سخت بگیری سخت می‌گذره، باور کن تجربه کردم که می‌گم. این فنر تا یه جایی فشار رو تحمل می‌کنه، بعدش یهو ول می‌شه و جوری می‌زنه خراب می‌کنه که نمی‌تونی جمعش کنی. گفت دو تا حورا هستش، یکی که این شرایط سخت رو بدتر می‌کنه و الان قدرت زیادی داره و یکی که آرومه. برای این حورای دومی یه صفتی آورد که هرچی فکر می‌کنم یادم نمی‌آد چی بود؛ ولی توی اتوبوس احساس کردم اگه چنین چیزی باشه، احتمالاً یه چیزی شبیه گوشی راست هندزفری‌امه.

  • حوراء
  • يكشنبه ۸ ارديبهشت ۹۸

صبح جمعه با شما (۲)

همان‌طور که برخی آگاهند، چندی است که هولدن نیست؛ البته باقیات صالحاتی از خودش به جا گذاشته که درنتیجه باقی بقاش (بدون هیچ علامت تعجب و دونقطه خطی).

باری به هر جهت (با کلی علامت تعجب و دونقطه خط، و دونقطه دی حتی)؛ دونک امسال سدونک نام دارد. باشد که حضور به هم برسانیم. 

  • حوراء
  • جمعه ۶ ارديبهشت ۹۸

b بی b (شاید رمز داده شود)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حوراء
  • سه شنبه ۳ ارديبهشت ۹۸