یه زمانی واقعا معتاد اینستاگرام بودم. اما پارسال همین وقتا بود که  ترک رو شروع کردم. حالا نه که کار مفیدی هم انجام می‌دادم یا پستای پرمحتوایی می‌نوشتم، نه. ولی فکر می‌کردم اینطوری ارتباطم با دوستام حفظ و فاصله‌ها کوتاهتر می‌شه. این یکی از اشتباهات بزرگ من بود. استفاده‌ای که من از این فضا می‌دیدم هیچ کمکی به دوستی‌هامون نمی‌کرد. پستامون تا حد زیادی شبیه کشیدن یه نقاب رو زندگیمون بود. همه چیز بولد شده بود، شادی، غم، عشق، نفرت، ترس، نا امیدی، هیجان و در حالت کلی عواطف تا حد زیادی با اغراق همراه بود. حتما شما هم این تجربه رو داشتید که تا با دوستان یه جا دور هم جمع می‌شدیم لنز گوشیا وظیفه داشتن حتما از خوراکیا عکس بگیرن تا سندی باشه که ما هم از سیستم گوارشمون استفاده می‌کنیم. حرفی برای گفتن نداشتیم ولی مجبور بودیم اشعار و نوشته‌های دیگران رو پست کنیم. حرفایی که نتونسته بودیم براش مخاطب پیدا کنیم، یا مخاطبمون درک نکرده بود، یا اصلا حرف گفتنی نبود، همه رو به گوش همه می‌رسوندیم و لایکا رو می‌انداختیم به جونشون. این فضا و این نوع ارتباطات کم کم برای من غیر قابل تحمل شد. 
اینستا رو کنار گذاشتم، اما لینک اینجا رو دیر تو صفحه‌ام گذاشتم. راستش می‌خواستم یه کم با فضای اینجا بیشتر آشنا بشم و در کل وبلاگ یه کم پا بگیره بعد توی پست خداحافظی اینجا رو معرفی کنم. فکر می‌کردم فضایی که جایگزین قبلی شده باید برای اونا هم جالب باشه. خب به هر حال نیومدن. حتی صمیمی‌ترین دوستم که خودم لینک رو تو مرورگر گوشیش سیو کردم فقط یک بار به اینجا سر زد. 
این ماجرا باعث شد خیلی خوب متوجه بشم که حداقل برای من و دوستام اینستا یا هر فضای دیگه‌ای فقط ابزاریه برای نگاهای چند ثانیه‌ای به زندگی دیگری.

امروز بعد از مدت‌ها به اینستا سر زدم، جالبه، با وجود امکانات جدیدی که بهش اضافه شده، اما هنوز همون فضا رو داره.