بهش میگم: من که اینهمه از حقوق زنان حرف زدم و فارغ از جنسیت دارم برای زندگیام برنامه میریزم و برنامههام رو اجرا میکنم و سعی میکنم تو زمینههاهی مختلف ـ البته این روزا بیشتر کاری ـ مفید باشم، چرا به اینجای قضیه که میرسم همچین حقی رو از خودم میگیرم؟ یعنی حتی گاهی اصلاً به ذهنم نمیآد که منم چنین حقی دارم.
میگه: حالا میخوای برنامۀ تساوی حقوق زنان و مردان رو پیاده کنی؟
میخندم و میگم: نه به این زودی، ولی دارم بهش فکر میکنم.
***
بهش میگم: دکتر یه حرف جالبی زد، گفت تو خیلی بالغانه، حتی بیشتر والدانه با خودت برخورد کردی، اصلاً به کودک درونت توجه نکردی.
میگه: آره ها، اصلاً نمیشه تو رو اونطوری تصور کرد.
***
کلی حرف میزنیم که اون حس آرامش بعد از حرف زدن و شادی توی خندهها و شوخیهامون رو فقط خودمون دوتا درک میکنیم. پر واضحه که این حال خیلی لامصبه.
تا حالا چند دفعه بهش گفتم اگه جنسیتمون با هم فرق داشت حتماً باهات ازدواج میکردم.
- حوراء
- دوشنبه ۲۶ شهریور ۹۷
- ۲۳:۲۹