ـ ما یه‌ جوری نیستیم، هانی؟

+ چرا. تا حالا متوجه نشده بودی؟

ـ جدی می‌پرسم.

+ خودمون رو می‌گی دیگه؟ 

ـ آره.

+ جدی می‌گم، تا الان متوجه نشده بودی؟

ـ مطمئن نبودم.

 

ـ هانی، ما از بیرون چه‌جوری‌ایم؟

+ همین‌طوری دیگه... یه‌ جوری.

ـ یعنی هم از دور زهره می‌بَریم هم از نزدیک؟

+ یه چیزی تو همین مایه‌ها.

ـ خب چرا باید همۀ بارش روی دوش ما باشه، چرا بین بقیه تقسیم نشده؟

 

+ ناراحت شدی؟

ـ نه خیلی.

+ ببین، این نه یه ویژگی خوبه، نه بد. من به خودم می‌گم فقط یه ویژگیه. غمو شدی؟

ـ نه.

 

پی‌نوشت: صحبت کردن از یه‌جوری برام راحت نیست؛ البته اینجا هم جای صحبت کردن ازش نیست. اما این همه صغری کبری چیدم تا به این برسم که پذیرش یه سری چیزها، هرقدر سخت باشه، از انکارش راحت‌تره.