۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نزار قبانی» ثبت شده است

وبإسْم الذین یریدون أن تبقي إمرأة.. کُوني إمرأة

وبإسْم الذین یریدونَ أن یکتُبُوا الشِعْر.. کُوني إمرأة

وبإسْم الذین یریدونَ أن یصنَعُوا الحُبَّ.. کُوني إمرأة

وبإسْم الذین یریدونَ أن یعرفُوا الله.. کُوني إمرأة*

و به نام آنان که می‌خواهند شعر بنویسند... زن باش

و به نام آنان که می‌خواهند عشق بسازند... زن باش

و به نام آنان که می‌خواهند خداوند را بشناسند... زن باش

نمی‌دونم چرا هیچ وقت واژۀ زن توی ادبیات فارسی برام معنای زنانگی نداره؛ یعنی یا مادره، یا همسره، یا مطلقه و بیوه است، یا معشوقه است، یا بدکاره. یه لطفی کنید و این نوشته رو از این موج نه به خشونت علیه زنان و این بحث‌ها جدا کنید. حرفم اینه که نمی‌تونم این همه زن نبودن کاراکترهای زن توی آثار ادبی رو واکنشی نسبت به وضعیت جامعه ندونم. شاید به خاطر همین دید باشه که همیشه خوندن اشعار نزار قبانی تو همون زبان اصلی خودش، بهم حال خوبی می‌ده؛ طوری که دلم می‌خواد یه زن عرب باشم.

پی‌نوشت: عنوانْ جملۀ مقلدانۀ خودمه؛ ترجمه‌اش: و به نام آنان که می‌خواهند زن بمانی... زن باش.


* أریدُكِ أنثی سرودۀ نزار قبانی

  • حوراء
  • دوشنبه ۱۲ آذر ۹۷

کمی زمان به من بده

قبل از حرف اصلی: تو چند روز گذشته بحث در مورد ترجمه‌ی شعر نسبتا زیاد بود و مثل اینکه قراره بیشتر هم بشه. این شد که هوایی شدم یکی از تمرین‌های قدیمی‌ام رو اینجا بذارم. لازم به ذکره قبلا این ترجمه رو توی صفحه‌ی اینستاگرامم گذاشته بودم، اما از اونجایی که نشونه‌ای دال بر اینکه دوستان اونجا، این وبلاگ رو می‌خونن ندیدم، به نظرم اومد برای این فضا جدیده. 

شعر زیر بخشی از یکی از قصاید کتاب «أحبکِ أحبکِ والبقیة تأتی ...» سروده‌ی نزار قبانی هست، البته عنوان این مطلب اسم اصلی شعر نیست. 

حرف اصلی:

أعطینی وقتاً..

کی أستقبل هذا الحب الآتی من غیر استئذان

أعطینی وقتاً..

کی أتذکر هذا الوجه الطالع من شجر النسیان

أعطینی وقتاً..

کی أتجنب هذا الحب الواقف فی نصف الشریان

أعطینی وقتاً..

حتى أعرف ما اسمک..

حتى أعرف ما اسمی..

حتى أعرف أین ولدت،

وأین أموت،

وکیف سأبعث عصفوراً بین الأجفان

أعطینی وقتاً..

حتى أدرس حال الریح،

وحال الموج،

وأدرس خارطة الخلجان..

***

یا امرأةً تسکن فی الآتی..

یا حب الفلفل والرمان..

أعطینی وطناً ینسینی کل الأوطان

أعطینی وقتاً..

کی أتفادى هذا الوجه الأندلسی، وهذا الصوت الأندلسی، وهذا الموت الأندلسی..

وهذا الحزن القادم من کل مکان..

أعطینی وقتاً یا سیدتی

کی أتنبأ بالطوفان..
ترجمه:

کمی زمان به من بده...
تا بتوانم از این عشقی که بی‌اجازه آمده استقبال کنم
کمی زمان به من بده...
تا این چهره‌ای را که از درخت فراموشی برآمده به خاطر بیاورم
کمی زمان به من بده...
تا از این عشقی که در میانه‌ی شاهرگم ایستاده، دور شوم
فرصتی بده...
تا نامت را بدانم...
تا نام خودم را بدانم...
تا بدانم کجا به دنیا آمده‌ام،
و کجا می میرم،
و چگونه گنجشکی را از میان پلکهایم به پرواز درآورم
کمی زمان به من بده...
تا ببینم وضعیت باد
و موج چطور است
و نقشه‌ی خلیج‌ها را وارسی کنم...

***

ای بانویی که لا‌به‌لای آینده‌ام جا خوش کرده‌ای...
ای دانه‌ی فلفل و انار...
سرزمینی به من بده، که تمامی کشورها را از خاطرم ببرد
کمی زمان به من بده...
تا از این چهره‌ی اندلسی، از این آوای اندلسی، و از این مرگ اندلسی دور شوم...
و از این غمى که از هر گوشه‌ای به من رو می کند...
فرصتی بده بانوی من
که این طوفان را پیش‌بینی کنم... [...]

  • حوراء
  • شنبه ۳۱ تیر ۹۶