برای بار هزارم، این شعر
مهدی موسوی را چند باری دیده ام اما یکباری که در تهران توی یک پاساژ نیمه تعطیل رفتم سر کارگاه شعر و داستانش واقعاً فهمیدم در جمع کردن جوانها و علاقمندم به شعر موفق است. حکم صادره برایش غیر منصفانه بود ولی رفتنش هم اتفاق عجیبی بود. برایش هم خوشحال بودم هم ناراحت. خوشحال از اینکه مجبور نبود ان همه سال در زندان بماند ناراحت چون که سید مهدی بچه ایران بود و ایران را دوست داشت. اگر نبود برای هر ذره آزادی یا زندگی بهتر اینقدر نمی ایستاد....
شعر قشنگیه