میدانی خانم زعفرانی، بارها پیش آمده وقتی که دوستانم داشتند به خودشان سرکوفت بیجا میزدند، توپیدم بهشان که تو در جایگاهی نیستی که خودت را قضاوت کنی، هیچکس نیست؛ چون هیچکس علم و دید همهجانبهای که باید را ندارد، این قدرتی است که فقط خدا دارد. میدانی، شاید حرفم چیزی شبیه به همین نوشتهی غمی باشد.
ولی خانم زعفرانی، حالا این حرفها برای خودم بیمعنی است؛ چون من نوعی از قضاوت بدشکل را پیش گرفتهام که در آن فرد خودش را با دیگران مقایسه میکند. دو روز از مرخصی استعلاجیام را گذاشتم پای وردپرس برای راستوریس کردن وب جدیدم و باید حداقل یک بار امتحانش کنی و ببینی چقدر مزه میدهد به آدم... داشتم میگفتم، دو روز را گذاشتم پای این کار و وقتی لپتاپ را خاموش کردم با یک خب که چی همه چیز را زیر سؤال بردم. با خودم گفتم خانهات را عوض کردی، زندگیات که عوض نمیشود.
اسم زندگی آمد، فکر کنم این روزها جفتمان به این رسیدهایم که چیزی سرسختتر از زندگی نیست. یاد جملهای افتادم که امیدرضا شکور بالای وبش گذاشته بود: نوشتن هم مثل مرگ یکجور الزام است؛ یا چیزی شبیه به این؛ اما من الزامی بالاتر از زندگی دوروبر خودم نمیبینم؛ پس میتوانیم بگوییم چیزی سرسختتر از نوشتن وجود ندارد؟
آخ خانم زعفرانی، کاش الان اینجا بودی؛ یعنی کاش تو را از داستانم بیرون میکشیدم و درحالی که یکی از پرندههایت روی کتفت نشسته و صدایش را همینطوری ول داده بود توی اتاق و خودت هم یک لیوان از آن شربتهای بهارنارنج معروفت را برایم آورده بودی، مینشستیم و با هم حرف میزدیم. حرف زدن دربارهی این مسائل با تو که اصلاً من را نمیشناسی باید خوشایند باشد؛ با تو که زندگی رنگینکمانیات در تقابل تمام با زندگی کمرنگ من است؛ با تو که حرفهایت را از هیچکسی نشنیدهام و نمیخواهی از نوشتههایم تعریف الکی یا راستکی کنی یا همان جملهای را که فکر میکنم مال شاهین کلانتری باشد، تکرار کنی که: بد نوشتن هزینهی خوب نوشتن است. نه، حرفهای تو فرق دارد چون تخیل به خوردشان رفته؛ تخیلی که بهنظر من صیقلدهندهی فکر است و دوای درد ذهن رئالیسمزدهی من.
میدانی خانم زعفرانی، باید باروبنهام را جمع کنم، تمام خیابانها و کوچههای شهر را بگردم و خانهتان را از روی تراسش پیدا کنم، بیایم جلوی در خانهتان و بگویم قصد دارم مدتی را با شما و آقای زعفرانی زندگی کنم. شاید لازم باشد ازم آزمون ورودی بگیرید تا معلوم شود چقدر حال فکریام بد است و به این درمان نیاز دارم.