آدمی که تموم زندگی‌اش رو سپرده به دست کلمات، قدرتی بهشون داده که دیگه نمی‌تونه پسش بگیره، و اگر هم بتونه و بگیره، دیگه زندگی‌اش زندگی نیست.

بار اول این نوشته رو که خوندم بغض رو پس زدم، بار دوم به‌زحمت اشک‌هایی‌ام رو که خودسرانه راه‌شون رو باز می‌کردن، جمع کردم... بار سوم چی پیش می‌آد؟