به خیال خودم شدم طبیب کلمات و عبارات و متون. عَرّاف، تو زبان عربی به طبیب و ستارهشناس و پیشگو عَرّاف هم میگن. اینکه درد متن رو بفهمی و تا جایی که میشه، درمانش کنی، خیلی خوبه؛ اما این فقط درمانگریه، تولید هم نیست، چه برسه به خلق کردن. این روزها از خلق کردن دورم، کمش دارم، به نیاز رسیدم دیگه. شدم مثل حورای توی خوابهام که همهاش توی بزرگراهها و خیابونها سرگردونه... سرگردونام؛ مثل یه روستایی که تازه پاش به یه شهر بزرگ رسیده، با راهها و بیراههها کمکم آشنا میشه، ولی نمیدونه ازشون به چه مسیری میرسه و شهر براش چه مقصدی رو خواب دیده. من اون روستاییام و حیرون موندم بین کلماتی که فکر میکنم میدونم چی هستن، نمیدونم قراره چی بشن... و کی میدونه شهرهای بزرگ با روستاییهای تازهوارد چه میکنن. شهر پر از الفاظ ساده است با مفاهیم پیچیده، اصطلاحاتی که از کلمات ساده ساخته شدن و چون بخشهاش رو بهتفکیک میشناسی، فکر میکنی مفهومش رو هم میدونی؛ اما خبر نداری این کلمات، سازههای جدیدی هستن که قراره زاینده بودن شهر رو نشونت بدن.
کلنجار عجیبی داره آدمیزاد با خودش وقت نوشتن و خوندن کلمات؛ من این روزها، اما، از کلنجار گذشتم، دارم به گلاویز شدن میرسم. فرقه بین نگاه کردن و دیدن، گوش کردن و شنیدن، توجه کردن و فهمیدن؛ من به کلمات که میرسم فقط نگاه میشم و گوش و توجه... از کُنهشون دورم و به هر ضرب و زوری میخوام ازشون سر در بیارم؛ همینه که به کلنجار و گلاویزی میرسم؛ چون دورم... خیلی دور.
- حوراء
- يكشنبه ۸ تیر ۹۹
- ۲۰:۰۲