چند وقت پیش که رفته بودم تو گروه ترجمه، یه مسابقۀ ترجمه گذاشته بودن که واقعا ساده بود، منم شرکت کردم؛ اما اصلا بهم مزه نداد. وقتی با م دربارۀ رمانهایی که خوندیم صحبت میکنیم نمیآم هرچی مقالۀ تخصصی در زمینۀ ادبیات داستانی خوندم براش تکرار کنم. راستش دیگه وقتی که با ن میرم کافه منچ بازی نمیکنم؛ چون اصلا بلد نیست و اون برد هم بیمزه میشه. از این نمونهها کم نیست و غرض از گفتنش این نیست که نشون بدم خیلی فهمیدهام و اینجور حرفا، نه. قضیه همون بیمزه بودن تکرار بازی تو مرحلۀ قبله، اینکه جرئت کنم و برم مرحلۀ بالاتر، که اگر نرم و درگیر آزمون و خطا نشم چیزی یاد نمیگیرم. که اصلا مزهاش به همینه.